برگرفته از : ماهنامه آشنا ================ 5) گل صداقت : سال ها پیش شاه زاده ای تصمیم به ازدواج گرفت . با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری که سزاوار تر است را انتخاب نماید . وقتی خدمتکار پیر قصر ماجرا را شنید به شدت غمگین شد چون دختر او به طور مخفیانه عاشق شاهزاده بود . دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت . مادر گفت : تو شانسی نداری نه ثروتی داری و نه خیلی زیبایی . دختر جواب داد : می دانم هرگز مرا انتخاب نمی کند اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم . روز موعود فرا رسید . شاه زاده به دختران گفت : به هر یک از شما دانه ای می دهم هرکسی که بتواند در عرض شش ماه زیباترین گل را برای من بیاورد ملکه آینده چین می شود . دختر پیرزن هم دانه ای را گرفت و در گلدانی کاشت . سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد . دختر با باغبانی بسیاری صحبت کرد و راه گل کاری را به او آموختند اما بی نتیجه بود و گلی سبز نشد . بالاخره روز ملاقات فرا رسید . دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هم هر کدام گل زیبایی به رنگ ها و شکل های مختلف در گلدان های خود داشتند . لحظه موعود فرا رسید . شاه زاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود . همه اعتراض کردند که شاه زاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است . شاهزاده توضیح داد : این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده , که او را سزاوار همسری امپراطور می کند : گل صداقت . همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند و امکان نداشت گلی از آن سبز شود ! نظرات شما عزیزان:
مجله آشنا مجله ای برای تمامی فصول آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |
|||||
![]() |